دریا تشنه بود
روز تلخی بود، دریا تشنه بود
آسمان و کوه و صحرا تشنه بود
مشک و ساقی بر لب رود فرات
مشک سیر و ساقی اما تشنه بود
نیزه می نوشید خون چشم و جان
در شگفتم نیزه حتی تشنه بود
در نگاه آسمان جان می گرفت
ابری آبستن که گویا تشنه بود
بی گمان آن روز از داغ حسین
روح دریایی زهرا تشنه بود
ای قلم ننویس بابا آب داد
شرم کن بنویس بابا تشنه بود
فاطمه دانشی
انتهای پیام