نقدی بر موسیقیهای عروسی معاصر/موسیقی، خط مقدم مقاومت فرهنگی است
فروپاشی مُدال، ابتذال صوتی و استحالهی فرهنگ بومی
در دهههای اخیر، موسیقی در عروسیهای نواحی ایران بهویژه در مناطق جنوبی، غربی و جنوبغربی شاهد تغییرات چشمگیر اما نگرانکنندهای بوده است؛ تغییراتی که در ظاهر با هدف «شادتر شدن»، «بهروز شدن» یا «پیشرفت» توجیه میشوند اما در باطن به فروپاشی ساختارهای مدال، تحریف شعر محلی، بیریشهسازی زیباییشناسی موسیقایی و در نهایت استحالهی هویت بومی انجامیدهاند. این نقد، کوششیست برای تحلیل این روند مخرب، بررسی علل آن و ارائهی راهکارهایی برای بازسازی سلیقهی شنیداری جامعه در جهت بازگشت به اصالت فرهنگی و موسیقایی.
محورهای این نوشتار:
1: استبداد گام مینور و تسلط سیستم ریتم دیجیتال
الف: گام یا مقام؟ تضاد زیباییشناختی و آسیب به گوش تربیتیافتهی محلی
در موسیقیشناسی، گام (Scale) به سلسلهای از نغمهها با فواصل مشخص در درون یک اکتاو گفته میشود. در مقابل، «مقام» یا «مد» در سنتهای شرقی نهتنها نظامی نغمهای است بلکه حامل بارهای عاطفی، آیینی و فرهنگی است و اغلب از فواصل نامعتدل، تزیینات خاص و مناطق صوتی متنوع تشکیل شده است.
گامهای رایج غربی مانند ماژور و مینور با فاصلههای استاندارد ۲، ۱، ۲، ۲، ۱، ۲، ۲ (برای مینور طبیعی: La Si Do Re Mi Fa Sol La) طراحی شدهاند تا برای سازهای کلاویهای، زهی یا بادی قابل نواختن باشند. در مقابل، مقامهای ایرانی مانند «چمری»، «بیات کرد»، «سَحَری»، «شوشتر»، «شاه ختایی»، یا «شور» دارای فواصل (اغلب با ربعپرده) هستند و با روح منطقه، آیینها و زبان بومی در هم تنیدهاند.
ب: تخریب کاربرد آیینی مقامها با قالبهای سادهشدهی دیجیتال
مقام چمری در سنت لری و بختیاری نه برای جشن بلکه در سوگوارهها، آیینهای رزم و مرثیههای تاریخی کاربرد دارد. ویژگیهای آن از این قرارند:
فواصل کشدار و لرزاننده (غالباً با تحریر و ویبراسیون گسترده)
تمپوی آزاد و غیربندبند، وابسته به حس خواننده
دامنهی صوتی محدود با تکیه بر تکرار نغمههای مرکزی
اما اکنون خوانندگان عروسی بدون توجه به کاربرد آیینی این مقام، آن را بر روی آکوردهای تکراری مثل Am–G–F تنظیم میکنند و با بیت دیجیتال ۶/۸ آن را در اوج جشن اجرا میکنند. چنین کاربردی نهتنها بیاحترامی فرهنگی است بلکه مخاطب را به درک معکوس از ریشهی صوتی خود سوق میدهد؛ جاییکه آواز مرثیه به موسیقی شاد تبدیل میشود اما نه از سر خلاقیت بلکه از سر بیسوادی موسیقایی.
ج: تسلط سیستم ریتم دیجیتال: حذف بدن، حذف سنت
موسیقی نواحی ایران واجد ریتمهایی زنده، واکنشی، بدنمحور و مبتنی بر حرکت جمعی است. مثلاً:
در چوببازی ایلات کهگیلویه، ریتم از گام، پرش و مکث دو بازیکن تغذیه میکند.
در رقص قشقایی، الگوی ریتمی تابع چرخش پاندولی و تعلیق قدمهاست.
در سحرخوانیهای سیستانی یا خراسانی، ریتم اصلاً با مترونوم قابل اندازهگیری نیست.
در مقابل، بیتهای دیجیتال الکترونیک ـ آنچه امروز با کیبورد یا درامماشین اجرا میشود ـ تنها قادر به تولید چند الگوی ثابت و ساده هستند:
۴/۴ ساده با ضربات یکنواخت کیک–اسنیر
۶/۸ شاد پاپ با تأکید بر ضرب اول و چهارم
نتیجهی این تسلط:
حذف تنوع ریتمیک
تسخیر بدن مخاطب بهجای همراهی با آن
افزایش صدای صامت اما کاهش ارتباط فعال
د: پیامدها: انهدام گوش محلی، تحقیر آیینها، تقلیل فرهنگ به سطح صدا
اگر فواصل چمری با فواصل پیانو تنظیم شود و اگر ریتم چوببازی با درامماشین هماهنگ شود، آنچه بهجای موسیقی باقی میماند چیزی نیست جز شبحی از فرهنگ بومی در صدای ماشینی.
شنوندهی امروز:
توان تشخیص ربعپرده و فواصل مدال را از دست میدهد.
ذوق و لذتش از موسیقی بومی، به «بلند بودن صدا» و «حرکت سریع بیت» تقلیل مییابد.
نسبت به آیینها، مقامها و ارزشهای صوتی نیاکانش بیتفاوت میشود.
2: شعر بومی در تبعید آکوستیک و تحقیر زبانی
در سنتهای موسیقایی بومی ایران، شعر و موسیقی بهمثابه دو وجه یک هویت فرهنگی عمیق، همواره در پیوندی زنده و زبانی با یکدیگر بودهاند. شعر بومی نهفقط انتقالدهندهی محتوا، بلکه خود جزئی از سیستم صوتی موسیقی مقامی بوده است؛ آنگونه که حتی تغییر در لهجه، تکیه یا واجخوانی میتوانست تمام لحن نغمه را دگرگون کند. اما در موسیقیهای عروسی امروز، آنچه بهعنوان «شعر محلی» عرضه میشود نه شعر است نه محلی، بلکه ترکیبیست از واژگان کلیشهای، لحن تقلیدی، ساختارهای بیوزن و بیریشه و بدتر از همه تسلیم کامل زبان در برابر فرمهای الکترونیک وارداتی که هیچ تناسبی با نظام واجی و آوایی زبان مادری ندارند.
الف: تقلیل زبان مادری از بیان فرهنگی به لودگی عمومی
در شرایطی که رسانههای ملی و نظام آموزشی از آموزش جدی زبانهای مادری (از جمله لری، کردی، بلوچی، گیلکی و ...) خودداری میکنند، موسیقی میتوانست بستری برای حفظ، تقویت و زنده نگه داشتن زبان باشد. اما آنچه در عروسیها و شبکههای اجتماعی میشنویم برعکس، به تحقیر غیرمستقیم زبان بومی منجر شده است. شعرهایی که در این موسیقیها رایجاند، اغلب دارای ویژگیهای زیرند:
زبان تقلیدی و توریستی: استفاده از لهجهی محلی نه برای بازتاب هویت بلکه برای خنداندن یا جلب توجه سطحی.
عبارات کلیشهای مثل "لر تفنگچین" "آی گل نازم بیا"، "عروس خوشگل لره"، "دختره لریه وای وای"، که هیچ روایت، استعاره یا شخصیتپردازیی ندارند. سطرهای بیوزن یا ضدوزن که نه به عروض کلاسیک وفادارند نه به وزن هجایی بومی؛ و تنها با ضرب بیت دیجیتال هماهنگ میشوند.
ب: تسلط الگوهای صوتی غربی بر شعر بومی: لحن در تبعید
در گذشته، هر زبان مادری با نظام آوایی خاصی همراه بود که بهصورت طبیعی با مدهای موسیقی مقامی هماهنگ میشد. برای مثال:
در زبان لُری، فراوانی مصوتهای کشیده مانند /ā/ و /ū/ باعث خلق لحنهایی آرام، طولانی و پراحساس میشد؛ مانند:
> "چویَ مِهتاو، اَسپِ سُوار..."
که در لحنِ چَمَری با تحریرهای ممتد اجرا میشود، اما وقتی همین زبان را روی یک بیت شاد الکترونیک با سرعت بالا و در گام مینور قرار میدهند و کلماتی مانند «عروسک»، «ماشین»، «سیبیل بابا»، «رقص دیسکو» و ... وارد شعر میشود، تمام بار آوایی و هویتی زبان به ضد خود تبدیل میشود،
ج: پدیدهی «شعرهای اروتیک» و آسیبهای فرهنگی چندلایه
اصطلاح «شعر اروتیک» را میتوان برای اشاره به شعرهایی بهکار برد که محتوای آنها صرفاً در حول بدن، ظاهر، روابط جنسی ضمنی یا خواستهای سطحی میگردد؛ از ادبیات عامیانهی بیپرداخت، بدون استعاره یا روایتی عاطفی، استفاده میکند و معمولاً با تاکید بر کلمات تحریکآمیز یا هزلآلود، صرفاً برای تحریک شادی سطحی یا خندهی گروهی اجرا میشود.
آثار منفی این اشعار:
مثال: "عروس شونه طلا، مال خودم، مال خدا"
پدربزرگ، چَمَری و فهلویات را بهعنوان میراث میشناسد؛ نوه بیتهای مبتذل شاد را ترجیح میدهد. این دو دیگر با هم گفتوگویی موسیقایی ندارند.
چرا این اشعار محبوباند؟ نقش سطح آگاهی جامعه و مخاطب نوجوان
تجزیه و تحلیل جامعهشناختی نشان میدهد که بسیاری از تولیدکنندگان موسیقی عروسی، مخاطب خود را نوجوانان و اقشار با سطح تحصیلات پایین در نظر میگیرند. در غیاب آموزش شعر و موسیقی در مدارس، نوجوان ایرانی درک زیباییشناسی ادبی را از موسیقی نمیآموزد بلکه از محتوای پرفشار و تحریکآمیز یاد میگیرد. شعرهای اروتیک سادهاند، زود به خاطر سپرده میشوند و در ویدیوهای فضای مجازی (مثل اینستاگرام یا تیکتاک) قابلیت وایرال دارند. به زبان ساده، بازار مصرف شعر سطحی در نبود آگاهی عمومی، خود را تقویت میکند.
راهکارها: بازآموزی زبان، بازگشت به روایت
برای مقابله با این روند، باید:
3: آسیبهای فرهنگی، روانی و آموزشی (از حذف خودباوری تا تبعیض قومی)
الف: موسیقی در لایههای عمیق روان و هویت: فراتر از صدا، در بستر انسان
تأثیر موسیقی -بهویژه موسیقی بومی و آیینی- صرفاً به سطح صدا یا لذت بردن از نغمه محدود نمیشود، بلکه موسیقی بهمثابه زبان دوم فرهنگ، در شکلدهی به حافظهی جمعی، هویت قومی، نظم ذهن و درک پیچیدگیهای زیباییشناختی نقش اساسی ایفا میکند. وقتی این زبان تضعیف شود یا تحریف گردد، دیگر ابزارهای فرهنگی نیز همراه با آن دچار اضمحلال میشوند.
ب: نظام آموزشی ایران و فقدان سیاستهای موسیقایی بومی
در نظام آموزش و پرورش ایران، موسیقی یا بهکلی حذف شده یا به فعالیتی فوقبرنامه، غیراصولی و سطحی تقلیل یافته است. نهتنها موسیقی نواحی جایی در برنامهی درسی ندارد، بلکه دانشآموز حتی با سازهای ایرانی، مفاهیم مدال، دستگاههای موسیقی یا فرمهای شنیداری سنتی آشنا نمیشود. در این شرایط، مهارتهای بنیادیِ زبانی نیز از رشد بازمیمانند، زیرا موسیقی همانطور که پژوهشهای عصبشناسی و زبانشناسی شناختی نشان دادهاند، ارتباط مستقیم با مهارتهای زبانی دارد:
۱: شنیدن (Listening):
تمرین دقیق شنیدن در موسیقی ایرانی ـ مثلاً تشخیص درآمد، گوشه، تحریر یا حتی تفاوت بین بیات ترک و افشاری ـ تمرینی بینظیر برای تقویت مهارت شنیداری دقیق است. در غیاب این آموزش، کودکان نمیتوانند صداهای پیچیده، واجهای ریز یا تفاوتهای آوایی در زبان را بهدرستی درک کنند.
۲: حرف زدن (Speaking):
اجرای موسیقی محلی - بهویژه آوازها یا ترانههای روایی- تمرینی برای تلفظ دقیق، بیان احساسی و استفاده از واجهای خاص زبان مادری است. دانشآموزی که با لالاییها، ضربیخوانیها یا مقامهای محلی تربیت نشود، زبان مادری را تنها بهصورت منفعل یا معیوب فرا میگیرد.
۳: خواندن (Reading):
نتخوانی، وزنخوانی و دشیفر موسیقایی، مهارتهاییاند که با تقویت حافظهی تصویری، توالییابی و ریتم ذهنی، بهصورت مستقیم در درک نوشتار و خواندن متون نیز مؤثرند. نظامهای یادگیری زبان، از موسیقی بهعنوان ابزار تقویت خواندن بهره میبرند اما در آموزش رسمی ایران این پیوند بهکلی فراموش شده است.
۴: نوشتن و اجرا کردن (Writing & Performing):
ساخت قطعه، بداههنوازی یا اجرای یک نغمه با ساز ایرانی، همزمان خلاقیت، ساختار، روایتسازی و بیان را تقویت میکند. هنرجویی که میآموزد چگونه با سنتور یک پیشدرآمد بنویسد یا با کمانچه یک گوشهی شوشتری را بنوازد، در واقع به نوشتن هنری و بیان خودآگاهانه مجهز میشود.
به زبان ساده، موسیقی اصولی، پلی است بین زبان، بدن، فرهنگ و تفکر؛ و حذف آن، حفرهای در نظام تربیتی باقی میگذارد.
ج: صدا و سیما و ترویج تکمدی سلیقه: ماژور، مینور، دیجیتال
در حالیکه رسانهی ملی میتوانست با استفاده از گنجینهی عظیم موسیقی اقوام، در شکلگیری سلیقهی شنیداری متکثر نقش داشته باشد، با انتخابی یکسویه، تنها به پخش موسیقیهای پاپ، سادهشده، در گامهای ماژور و مینور، و با تمپوی شاد بسنده کرده است.
نتیجهی چنین ترویجی:
د: سرمایهداری، مارکتینگ و مصرف تودهای: چگونه بازار، هویت را میبلعد؟
سیستم سرمایهداری با تکیه بر مکانیسمهای بازار، نیازهای زودگذر و مصرفگرایانه را جایگزین ارزشهای ریشهدار فرهنگی میکند.
در مورد موسیقی، این نظام با تولید گستردهی آهنگهای «شاد»، «عاشقانه»، «عروسیپسند» با فرمت MP3 و بیت آماده، با ترویج چهرههایی که تنها فاکتور «محبوبیت» و نه «مهارت» دارند و با الگوریتمهای شبکههای اجتماعی که موسیقی را نه بر اساس ارزش بلکه بر اساس وایرال شدن عرضه میکنند، مخاطب را از انتخاب زیباییشناسانه به انتخاب بازاری سوق میدهد.
در این فرایند، نوجوان ایرانی که هیچ آموزشی در باب گوش بومی ندیده، بهجای شنیدن مقام افشاری یا شوشتری، با بیتهای ۶/۸ اینستاگرامی سرگرم میشود و سلیقهاش نه از فرهنگ بلکه از مصرف تغذیه میشود.
هـ: فروپاشی خودباوری فرهنگی و تولد تبعیض قومی
وقتی موسیقی بومی از عروسیها حذف و با جایگزینهای تقلیدی جایگزین شود و زبان مادری از ترانهها به طنز و لودگی تقلیل یابد، جامعهی قومی بهتدریج:
این روند در سطح کلان به بیصدا شدن اقوام در مناسبتهای سیاسی و رسانهای میانجامد. قومی که صدای خود را در ترانه، زبان و لباس از دست بدهد، در میدانهای بزرگتری مانند آموزش، بودجه فرهنگی، رسانه و سیاست نیز کمتر دیده و شنیده میشود. اینجاست که تبعیض قومی دیگر صرفاً فرهنگی نیست، بلکه نهادینه میشود.
و: زنجیرهی نابودی فرهنگ بومی: از موسیقی تا هویت
فراموش نکنیم: موسیقی تنها یکی از شاخههای فرهنگ است. با زوال آن، سایر اجزای فرهنگ بومی نیز در معرض آسیب قرار میگیرند:
نتیجهگیری: اگر موسیقی فروبریزد، هیچ بخشی از فرهنگ در امان نخواهد ماند.
از حذف موسیقی در مدرسهها تا تحقیر مقامهای بومی در عروسیها، از ترویج بیتهای دیجیتال تا بازارسازی آهنگهای اروتیک، همه در یک مسیر واحد عمل میکنند: حذف حافظهی فرهنگی اقوام. اگر این روند متوقف نشود، ما نهفقط موسیقیمان بلکه زبان، آیین، اعتمادبهنفس، و حتی جایگاه سیاسیمان را از دست خواهیم داد. موسیقی بومی، تنها ابزار شادی نیست؛ صیانتنامهی عزتنفس قومی ماست.
4: فقدان سواد موسیقایی و مسئولیت نسل امروز
الف: بحران بیسوادی موسیقایی: نهتنها ندانستن، بلکه نخواستن دانستن
آنچه امروز در فضای موسیقی عروسیها، شبکههای اجتماعی و محافل عامهپسند موسیقایی دیده میشود نهتنها بازتاب ناآگاهی بلکه نوعی "توهم دانایی" و رضایت خطرناک از سطحیگری صوتی است. بسیاری از خوانندگان، نوازندگان کیبورد یا سازندگان این آثار نه با فواصل مدال و گوشههای موسیقی ایرانی آشنا هستند، نه ساختار ریتمیکِ موسیقی آیینی نواحی را درک کردهاند و نه حتی سوادی در حد وزن عروضی شعر یا شکلگیری گوش قومی دارند. در واقع آنها بهجای تمرین، مطالعه یا آموزش مستمر، تنها بر اساس تجربهی شنیداری، حافظهی موقتی و تکرار کلیشهها عمل میکنند. نتیجه آن است که هنرشان نه در خدمت خلق زیبایی بلکه ابزاری برای تکرار بیوقفهی فرمهای سودآور و تجاریست.
ب: سواد کم بهمثابه سلاحی علیه فرهنگ و فرودستان
این وضعیت، تنها یک فقدان ساده نیست بلکه به یک نابرابری فرهنگی ساختاری تبدیل شده است. آنانی که از کمترین سواد موسیقایی برخوردار نیستند، با ابزارهایی مثل بیتسازی دیجیتال، افکتهای استودیویی و تکرار چند ملودی، شهرتی زودگذر و ثروتی ناپایدار کسب میکنند. همین ثروت و شهرت، بهجای آنکه صرف ارتقای دانش شود به نوعی قدرت پوشالی بدل میگردد که نهتنها آگاهی نمیآفریند بلکه دیگران را سرکوب میکند. چنین افرادی بهگونهای عمل میکنند که گویی تمام حقیقت موسیقی در اختیار آنهاست. در فضای عمومی، با تحقیر نوازندگان سنتور، کمانچه، سهتار یا دانشآموختگان موسیقی کلاسیک، بهنوعی فرهنگستیزی در سطح میدانی دامن میزنند. بدتر آنکه همین شبهموسیقی به ابزاری برای کوبیدن بر سر فرودستان بدل میشود، چون مخاطب سطح پایین، تنها گزینههای مبتذل را میبیند و میشنود.
ج: از توهم خلاقیت تا فقدان تولید اصیل: میراث شفاهی چگونه به بنبست میرسد؟
یکی از دلایل فقدان خلاقیت در تولیدکنندگان این موسیقیها، تکیهی کامل بر شفاهیت، تکرار و تقلید شنیداری است، مانند شاهنامهخوانهایی که چند بیت را با شنیدن حفظ میکنند اما اگر بخواهند متنی جدید از همان اثر را بخوانند، از پس خواندن، درک یا اجرا برنمیآیند، در واقع آنها نهتنها خواننده نیستند بلکه حتی سواد خواندن ندارند.
این وضعیت در موسیقی نیز عیناً جاریست:
اگر کیبوردیست یک خط ملودی مشهور را با گوش حفظ کرده باشد، بهسختی میتواند ملودی جدیدی بر پایهی همان مد بسازد.
اگر خوانندهای یک ترانهی بومی را با تقلید آوایی اجرا کند، نمیتواند در همان سبک یک قطعهی نو بیافریند.
نتیجه: سنت بومی نه از راه نوآوری بلکه با تکرار ناقص خود، به ابتذال میرسد.
د: موسیقی مکتوب: تاریخ چند هزار سالهای از عقل، تخیل و نظم
برخلاف تصور رایج در میان عامه، موسیقی هنری قرنهاست که نوشته میشود. نوشتن در موسیقی نهتنها برای ثبت بلکه برای تحلیل، تداوم، انتقال و آفرینش است.
مثالهایی از بزرگان موسیقی کلاسیک غرب:
یوهان سباستین باخ: بیش از ۱۱۰۰ اثر ثبتشده شامل فوگها، کانتاتها، کنسرتوها، آثار کلیسایی و آموزشی. مجموع آثار باخ (BWV) در قالب چاپی بیش از ۲۰۰۰۰ صفحه نت را شامل میشود.
لودویگ فان بتهوون: بیش از ۷۰۰ اثر مکتوب از سوناتهای پیانویی تا سمفونیها با دهها هزار صفحه یادداشت، طرح و نت.
فقط نسخهی فاکسیمیلهی سمفونی نهم بتهوون بیش از ۳۰۰ صفحه است.
ولفگانگ آمادئوس موتسارت: حدود ۶۰۰ اثر مکتوب که حتی در کودکی قطعات ارکسترال نوشته و اجرا کرده است.
در موسیقی ایرانی نیز از ردیف میرزا عبدالله تا آثار فرامرز پایور، پرویز مشکاتیان، هوشنگ ظریف و نسل امروز، صدها ساعت موسیقی مکتوب شده در قالب پارتیتور، کتاب، تمرین و تصنیف وجود دارد که مطالعهی کامل و اجرای هنری آن به دهها سال زمان نیاز دارد. این گنجینه در برابر تولیدات امروز ـ که عموماً با چهار آکورد، دو بیت بیوزن و بیت آماده ساخته میشوند ـ همچون کوهستانی در برابر تپهای ماسهایست.
هـ: مسئولیت نسل امروز: از لذت تا درک، از شنیدن تا ساختن
در برابر این روند:
ما نیازمند نسلی هستیم که نهتنها موسیقی را گوش دهد بلکه درک کند.
نسلی که بداند موسیقی تنها برای «شاد کردن» نیست، بلکه ابزاری برای ساختن انسان، فرهنگ و تفکر است.
نسلی که بتواند میان صدای یک بیت دیجیتال و مقام دشتی تفاوت قائل شود.
نسلی که مسئولیت زیبایی و تفکر را بهجای مصرفزدگی و توهم دانایی بر دوش گیرد.--
نتیجهگیری: سلیقه را میسازند، سواد را باید آموخت.
هیچکس با سلیقهی عالی متولد نمیشود. سلیقه ساخته میشود. اما بدون آموزش، سلیقه به مصرفزدگی بدل میشود و سواد به ابزاری برای سرکوب. اگر موسیقی را نیاموزیم، اگر بنوازیم اما نفهمیم چه مینوازیم و اگر بخوانیم اما ندانیم چه میخوانیم، تنها بازتاب بازاری خواهیم بود، نه بازماندهی فرهنگی.
5: راهکارها: بازگشت به اصالت، ارتقاء ذائقه و نجات زیبایی
در مواجهه با انبوه ابتذالهای شنیداری، موسیقیهای کلیشهای عروسی، ترانههای بیریشه و گسست فرهنگی میان نسلها، راه نجات نه در نفی تکنولوژی بلکه در بازتعریف نسبت میان سنت و نوآوری است. اگر بخواهیم این روند فرساینده را متوقف کنیم و مسیر بازیابی هویت شنیداری و فرهنگی را آغاز کنیم، ابتدا باید ببینیم چه کسانی این راه را درست پیمودهاند.
الف: تجربههای موفق: هنرمندانی که از بومی بودن، جهانی ساختند.
1. آهنگسازان برجستهی غربی با الهام از موسیقی فولکلور:
بلا بارتوک: مجارستان، رقصهای رومانیایی، موسیقی برای پیانو فولکلور مجارستان و بالکان
آرون کوپلند: آمریکا Appalachian Spring موسیقی محلی آمریکا
آنتونین دورژاک: چک، سمفونی از دنیای نو تمهای چک و آمریکایی–آفریقایی
رالف وان ویلیامز: انگلستان Fantasia on Greensleeves موسیقی فولکلور انگلستان
ایگور استراوینسکی: روسیه، مراسم بهار (The Rite of Spring) تمهای روسی–پگانی
میکلوش روژا: مجارستان/آمریکا، کنسرتوها و آثار فیلم موسیقی مجار سنتی
کارل ارف: آلمان Carmina Burana ترانههای قرون وسطای جنوب آلمان
ادوارد گریگ: نروژ Peer Gynt Suite نغمههای نروژی بومی
این آهنگسازان نهتنها از موسیقی بومی کشور خود الهام گرفتهاند، بلکه آن را به زبان موسیقی مدرن، علمی، چندصدایی و گسترشیافته تبدیل کردهاند و شناسنامهای شنیداری برای ملتهای خود ساختهاند.
۲. موسیقیدانان ایرانی با پیوند میان ردیف و فولکلور:
فرهاد فخرالدینی: سریال امام علی، موسیقی نواحی آذربایجان، استفاده از تمهای آذری، سازبندی علمی
مرتضی حنانه: سوئیت «نیایش»، نظریهٔ فواصل ایرانی، تلفیق مقام ایرانی با ارکستراسیون مدرن
روحالله خالقی: کتاب نظری موسیقی، آثار آوازی با پایهی ردیف بازنگری علمی ردیف، تلفیق با آموزش نوین
احمد پژمان: سمفونی، موسیقی بختیاری، ترکیب رپرتوار محلی با ساختار سمفونیک
رضا والی: مجموعهی فصلها و نقشها، بهرهگیری از دستگاهها و ریتمهای لری، تنظیم برای ارکستر معاصر
محمدرضا درویشی: دایرهالمعارف موسیقی اقوام، احیای موسیقی نواحی ایران بهصورت علمی
مهدی برکشلی، محمدتقی مسعودیه: پژوهشهای مدال و آواشناسی، ضبط، نگارش و تحلیل مدهای بومی
این افراد راهی را گشودهاند که نشان میدهد موسیقی محلی نه محدود است نه ابتدایی؛ بلکه اگر توسط ذهن آگاه پردازش شود میتواند منبع بزرگترین خلاقیتهای هنری شود.
ب: پیشنهادهای عملی:
۱. آموزش پایهای و تخصصی
گنجاندن دروس موسیقی ایرانی در مدارس ابتدایی و متوسطه با رویکرد شنیداری–زبانی
ترویج آموزش وزن شعر، عروض و موسیقی شعر در کتابهای درسی
راهاندازی دبیرستانهای موسیقی نواحی در استانها
احیای گروههای موسیقی دانشآموزی با سازهای آکوستیک ایرانی
۲. بازسازی رسانه و ذائقهی عمومی
راهاندازی شبکهی تخصصی موسیقی نواحی در تلویزیون
ساخت مستندهای تحلیلی دربارهی موسیقی اقوام با همکاری موسیقیدانان دانشگاهی
ممنوعیت پخش آثار تقلیدی و مبتذل در رسانهی ملی
نقد عمومی موسیقی توسط منتقدان موسیقی، نه مجریان غیرمتخصص
۳. تولید و ضبط حرفهای موسیقی بومی
تأسیس استودیوهای تخصصی ضبط موسیقی محلی در مراکز استانها
تولید آلبومهای پژوهشی توسط اساتید بومی با نتنویسی علمی
حمایت مالی از آهنگسازانی که بر اساس نغمههای محلی قطعهسازی کنند
آموزش نتنویسی به نوازندگان شفاهی از طریق دورههای کاربردی
۴: استقلال موسیقی از شعر: موسیقی بهمثابه زبانِ زمان
پرورش درک انتزاعی از موسیقی بهعنوان هنر زمانمند
اجرای آثار بیکلام، سوئیتهای سازی و فرمهای کلاسیک ایرانی
جداسازی وابستگی افراطی موسیقی به شعر و بازتعریف نقش آن بهعنوان هنر مستقل
معرفی آهنگساز بهعنوان خالق، نه صرفاً نوازنده یا همراهیکنندهی شعر
سخن پایانی: فرهنگ را نمیتوان با سمپل ساخت و زیبایی را نمیتوان با بیت فروخت.
فرهنگ، مجموعهای از زیستنِ آگاهانه، زبان، زیبایی، حافظه و معناست. این فرهنگ بر دوش هنرهاست و موسیقی، یکی از بنیادیترین زبانهای آن است، اما موسیقی تنها نیست. باید بدانیم که زوال موسیقی اصیل، همراه است با اضمحلال تدریجی دیگر هنرها و عناصر فرهنگ بومی. وقتی گوش قومی از درک مد دور شود زبان محلی خاموش میشود. وقتی شعر بیمقدار شود زبان از معنا تهی میشود. وقتی ساز سنتی از عروسی حذف شود شادی نیز از ریشه جدا میشود و وقتی همهی اینها به حاشیه رانده شوند قوم، صدا و هویت خود را از دست میدهد. این ابتذال، تنها یک انتخاب ذوقی نیست. ابتذال، یک سیاست پنهان است؛ سیاستی که از طریق سیاستهای آموزشی اشتباه، صدا و سیمای غیرفرهنگی، نبود منتقد موسیقایی در رسانهها و بیسوادی مدیران فرهنگی اعمال میشود. نتیجهی آن تولید نسلی است که نهتنها نمیشنود بلکه نمیداند که چه چیزی را از دست داده است.
و در پایان: موسیقی، خط مقدم مقاومت فرهنگی است.
وحید عادل نیا
«مقاله فوق به قلم وحید عادل نیا از هنرمندان موسیقی استان با تحصیلات فوق لیسانس آهنگسازی از دانشگاه هنر تهران می باشد. از جمله تألیفات وی می توان به کتاب های موران(مجموعه تمرین های انگشت برای پیانو در 23 جلد) و آونگ(وزن خوانی ریتم های ساده - ترکیبی در دو جلد)اشاره کرد.»
انتهای پیام